میرسدهر شب صدای گریه از .... زیر سقف و سرپناهی سوخته
ماه را می بینم و حالم وخیم..... می شود با یاد ماهی سوخته
بعد تو هر شب نسیمی خسته ام می چکم در عمق چاهی سوخته
بعد تو هر روز زانو در بغل خیره می مانم به راهی سوخته
رفتی و از تو برایم یادگار....... مانده یک چادر سیاهی سوخته
می وزد در خانه ام عطر پر مرغ عشق بی گناهی سوخته
میخ دارد خودنمایی می کند در میان قتلگاهی سوخته
ای ملیکه! پادشاهت آمده در دل شب با سپاهی سوخته
رفتی و....باور کن از عمر علی مانده یک چندین صباحی سوخته